اینها بخش هایی از صحبت های خامنه ای در تاریخهای ۱۳۸۱/۰۱/۱۶، ۱۳۸۳/۰۱/۲۶، ۱۳۸۳/۰۲/۲۷ است:
- قبل از اينها هم در طول تاريخ در دنيا و حتّي در زمان خود ما کساني بودند که خيال ميکردند با زور و سرنيزه ميشود بر ملتهاي خودشان يا ملتهاي ديگر سوار شد و حکمراني کرد. دنيا هيتلرها را ديده است، رهبرانِ اوايل کارِ شوروي را ديده است؛ دنيا بعضي از قدرتهاي ديگر را هم اين زمان و قبل از اين زمان ديده است؛ اينها شکست خوردند.
- دولت جعلي صهيونيست [...] مرد و زني را که دم تيغشان بيايد، ميکشند و هيچ ملاحظه نميکنند. شنيدهام جوانان و مردان را - از سنين سيزده سال تا پنجاه سال - دستگير ميکنند و [...] به مناطقي بردهاند که معلوم نيست کجاست! خبرهايي که از داخل بازداشتگاهها بعضاً به بيرون درز کرده و در مطبوعات دنيا منعکس شده است، خبر ميدهد که اينها را شکنجه و آزار ميکنند [...] حتّي بيمارستانها و داروخانهها را مورد تهاجم قرار ميدهند. [...] خلاصه وضع عجيبي بهوجود آورده و صداي دنيا را در آوردهاند!
- ماجراى زندان «ابو غريب» [...] داغ ننگى بر پيشانى امريكاييها شد؛ و اين داغ به اين آسانيها پاك نخواهد شد. آن وقت رؤساى امريكايى[...] مىگويند ما خبر نداشتيم؛ عذرخواهىشان اين است! مىگويند ما اطلاع نداشتيم؛ [...] مگر فرق مىكند كه چه كسى مردم را شكنجه كند؛ صدام يا شما؟! شكنجه، شكنجه است. [...] معلوم مىشود كه از مدتها قبل اين كار اتفاق افتاده و حالا آشكار شده است؛ بنابراين بايد خبر به اينها رسيده باشد و اگر نرسيده، اين موضوع، خودش جرم ديگرى است. وانگهى، مگر صدام خودش به سلولها مىآمد و شكنجه مىكرد؟ صدام هم مأمورينش مىكردند، شما هم مأمورينتان دارند مىكنند.
- من وجدان جهاني را به داوري و قضاوت دعوت ميکنم. همه حرفهايي که به عنوان تحليل سياسي، راهحل، توصيه ميزنند، در مقابل اين واقعيت، افسانه و موهوم است. واقعيت اين است که ملتي در خانه خود تحقير ميشود، دستگير ميشود، کشته ميشود، جوانش از او گرفته ميشود، امنيتِ جان و مال و مسکنش بهوسيله غاصبان همان سرزمين تهديد ميشود. حال وجدان جهاني قضاوت کند؛ اين جا حق با کيست و وظيفه انسانها چيست؟ ما به هيچ چيز ديگري احتياج نداريم؛ همين واقعيت را مقابل خودشان بگذارند ببينند چه اتّفاقي در حال وقوع است؟
- در اوّلِ کار [...] نگذاشتند دنيا بفهمد که اينها چه فجايعي انجام ميدهند؛ اما امروز دنيا ميبيند. البته تلويزيونها و دوربينها قادر نيستند حقيقت را نشان دهند. فقط بخشي از حقيقت؛ يک تصوير و شبحي از حقيقت را نشان ميدهند؛ حقيقت خيلي بيشتر از اينها و خيلي تلختر از اينهاست. واقعيت را از روي همين فيلمهاي تلويزيوني که در دنيا پخش ميشود - آنجاهايي که پخش ميشود - قضاوت کنند.
- کي حاضر است جوانش برود در يک واقعه خونين و يک ساعت ديگر به قتل برسد! اين است که يک مادر، جوان خودش را در آغوش ميگيرد، ميبوسد اما گريه نميکند. ميگويد من اين را ميفرستم. ببينيد شما بر سر اين مادر چه آوردهايد؟! شما ببينيد بر سر اين ملت چه آوردهايد که حاضر است به اين نحو جوانش را به ميدان بفرستد و ميگويد اگر صد جوان هم داشته باشم ميفرستم که اين گونه کشته شوند. [...] شما همه راهها را جلوِ اينها بستهايد.
- كشورى با آن فرهنگ عريق و عميق و داراى سابقه، و يك ملت تاريخى و غيور و داراى هويت را مقهور كردند و در پنجهى خود گرفتند و انواع اهانتها را به او مىكنند؛ توقع دارند اين ملت عليه آنها برنگردد و وضعى كه امروز مشاهده مىكنيد، پيش نيايد.
- [این البته در مورد ملت عراق است و لابد در مورد ایران صدق نمی کند] اگر شما مىبينيد امروز جوان عراقى [...] اگر دستش برسد، بىترديد ضربه وارد مىكند، اين كارى است كه خود امريكايىها كردهاند؛ تقصير كسى نيست. مثل ديوانهيى كه هى به اين و آن مىپرد، بىجهت اين و آن را متهم مىكنند؛ «از فلانجا تحريك شدند، از فلانجا دخالت كردند»؛ نه، تحريك كسى نيست؛ اين هويت ملت عراق است كه دارد بروز مىكند. وطن يك ملت را بگيريد، سربازتان را در كوچه و خيابانِ او راه بيندازيد، به زن او بىحرمتى كنيد، جوان او را جلوى چشم همه روى زمين دمرو بخوابانيد و كف پوتينتان را روى سر او بگذاريد؛ من كه اينجا نشستهام، طاقت نمىآورم اين وضعيت را ببينم؛ چطور يك انسان با ايمان و با غيرت عراقى اين وضعيت را تحمل مىكند؟ لازم نيست كسى تحريك كند؛ خود شما بزرگترين و پليدترين تحريككنندهى ملت عراق هستيد. چرا وارد خانهى او شديد؟ چرا دروغ گفتيد؟
- كارشان به جايى رسيده است كه تحمل وجود يك پيرمرد روحانىِ فلج را هم كه بايد روى چرخ راهش ببرند، ندارند. كسى مثل شيخ احمد ياسين را نمىتوانند تحمل كنند. [...] خيال مىكنند اين سياست به جايى خواهد رسيد. روزنامه مىبندند، مطبوعات را توقيف مىكنند؛ از اينجا بگيريد تا كشتار مردم.
- آنها اشتباه مىكنند؛ خيال مىكنند مردم دنيا نمىفهمند؛ خيال مىكنند مىشود اينطورى ادامه داد. اسم دمكراسى مىآورند: به عراق آمدهايم براى مردمسالارى! مردمسالارىِ بىمردم! مردمسالارى نيست، مردم كشتارى است. [...] اينها اشتباه مىكنند، موفق هم نخواهند شد.